بعد از ظهر یک روز آرام در شیراز یک رفتار کاملا متضاد با آموزه های اسلامی و حتی ابتدائیات اولیه ی انسانی رخ می دهد و مثل همیشه این کابوس جامعه ایرانی رخ می نمایاند و از کشتن شدن فجیع چند قلاده سگ ولگرد به وسیله تزریق اسید فیلمی تهیه می شود و بعد از آن هم این فیلم به سرعت در کل فضای مجازی می پیچد تا زمینه ساز پیدایش یک بعد از ظهر سگی سگی در کیلومتر ها آن طرف تر یعنی پایتخت کشورمان تهران باشیم.
شاید بی هیچ طول و تفصیلی بتوان پایه بحث را روی این نقطه استوار نمود که عمل صورت گرفته کاملا غیر انسانی و مذموم است و این امر نیازی به فلسفه چینی و صغری و کبری کردن ندارد و از بدیهیات است اما آن چه در مقابل این امر بدیهی به طور کاملا گنگ و نا مفهوم جلوه گری می کند اتفاقات رخ داده در بعد از ظهر سگی تهران و شبکه های اجتماعی است که ذهن هر مخاطب بی طرفی را که خود را سرگرم هیاهو های آن نکرده است برای اندکی تامل بیشتر قلقلک می دهد و شاید سوالاتی برایش پیش بیاد که پاسخ به آنها خالی از لطف نباشد.
اولین نکته ای که به ذهن خطور می کند تکرار رفتار هایی از این قبیل در چند وقت گذشته است به گونه ای که گاها احساس می شود دستی و فکری در پس این قضایا وجود دارد تا به هر بهانه ای حرکت و جنبشی را در جامعه به وجود بیاورد و در پس هر یک از این اقدامات وجهه ای از وجوه دینی را که با مدل ارائه شده سبک زندگی آمریکایی در تضاد است را خدشه دار نموده و یک جو روانی سنگین اجتماعی بر علیه آن شاخصه دینی به وجود بیاورد. به عنوان مثال شاید اتفاقات رخ داده در سال گذشته پیرامون اسید پاشی به دو دختر جوان در اصفهان را هنوز در خاطر داشته باشید که علیرغم عدم ارتباط مورد فوق با مسأله حیاتی امر به معروف و نهی از منکر که از منظر شریعت دارای ارزش بالایی در جامعه است حملات شدیدی علیه آن در اکثر شهر های بزرگ کشور و به صورت خودجوش و با بهره گیری از شبکه های اجتماعی صورت گرفت و مدتی تمام ذهن ها را متوجه آن امر نمود تا جایی که کار به اعتراض در مقابل مجلس کشید و خواستار لغو بررسی قانون حمایت از آمرین به معروف و ناهیان از منکر شدند. حال در پس این ماجرا نیز یک همچنین اتفاقی در حال رخ دادن است و عده ای آن جنایت را دست آویزی برای رواج سگ بازی در جامعه اسلامی قرار داده اند که متأسفانه سر دم داران آن گروه روشنفکر نمای ایرانی از طیف بازیگر و آهنگ ساز و هنرمند و حقوق بشر و ورزشکار و... که فقط به دنبال لایک گرفتن در صفحات خود هستند می باشد و باز در یک تضاد منطقی دو اصلی که اساسا تزاحمی با هم ندارند را رو به روی یکدیگر قرار می دهند و از یکی برای زدودن دیگری استفاده می کنند. نمونه این اقدام را می توان در همین چند وقت قبل و مسأله تعرض به دو نوجوان ایرانی در عربستان نیز مشاهده نمود که دست مایه ای شد برای احیای فرهنگ جاهلیت مدرن برخاسته از ناسیونالیسم ایرانی و حمله به مناسک حج و عمره تا جایی که این امر تا اعماق آحاد ملت پیش رفت و به جای این که خواستار برخورد با دولت عربستان و حفظ حرمت ایرانیان در مملکت سعودی ها شوند راه آسان تحریم عمره و قطع اثر گذاری در سرزمین وحی را برگزیدند.
دومین نکته ای که می توان به آن اشاره نمود پر رنگ بودن نقش روشن فکرانی است که به واسطه مهارتی که در یک حوزه به خصوص دارند احساس می کنند که قطب عالم امکان هستند و به تعبیری می توان گفت سامری های دنیای امروزی می باشند که کارشان شده این که از هر چیزی که در مقابل تمدن اسلامی قرار می گیرد گوساله ای بسازند و مردم را به آن بخوانند خواه آن گوساله نگون بخت صورت دو دختر بیچاره باشد خواه سگانی که به طرزی غیر انسانی کشته شوند و آنگاه بر فراز کوهی بایستند و خود را روشن فکر بنامند و ما سوا را متحجرانی بدانند که نمی فهمند برای چه باید برای یک سگ قبری ساخت و بر رویش سنگ قبری گذاشت و برایش نالید حال آنکه هم نوع او سقفی بر سر ندارد تا شبی را در آن بیاساید و فارغ از همه این موارد شاید بتوان گفت که اساسی ترین تعریف یک روشن فکر این است که اولا خود او بیدار و آگاه به زمان خود باشد و ثانیا جامعه خود را از خوابگردی برهاند و تعریف خوابگردی در جامعه این است که عده ای کاری را انجام دهند که دلیلی منطقی برای انجام آن ندارند. پس بنا بر این تفاسیر چگونه می توان این قشری که غرب و مظاهرش چشمان آنها را کور کرده است را به عنوان روشن فکر پذیرفت حال آنکه تنها دلیلشان برای اینکه به ما برچسب تحجر بزنند این است که غرب را به طور منطقی و با استدلال نقد می کنیم در حالی که آنها تمام وجودشان را برای پذیرش هر آن چیزی که از غرب می آید شل کرده اند.
نکته سوم که از همه موارد فوق دارای اهمیت بیشتری است برخورد کاملا انتخاب گرانه و استفاده از سیاست های دوگانه در برخورد با حوادث توسط طیف این افراد است. در همین ایام که سگ ها را در شیراز می کشتند و صفحات اجتماعی حضرات و کف خیابانها از حضور غیرتمندانه عزیزان نسبت به این رفتار، آکنده و مملو از جمعیت بود سگ های وهابی و صهیونیست مشغول بمباران و کشتن زنان و کودکان در یمن بودند ولی دریغ از اینکه از این گروه کلمه ای حرف بیرون بیاید و موضعی دیده شود از ترس اینکه مبادا از فیض حضور در جشنواره های آن ور آبی محروم شوند و مغضوب معشوقه های غربیشان شوند.
کسی منکر رفتار زشت با سگان شیرازی نیست اما سوال این است که آیا ارزش انسان ها ولو عرب از ارزش سگان ولگرد ولو ایرانی پایین تر است؟ کسی منکر تقبیح حرکت زشت اسید پاشی نیست اما آیا تعرض و به شهادت رساندن امثال علی خلیلی ها در مقام دفاع از ناموس جامعه و عفت زن ایرانی قابل تقدیر نیست و باید در مقابلش سکوت اتخاذ کرد؟ آیا زن و کودکی که در ایام ماه مبارک رمضان در غزه زیر بمباران سگان صهیونیست می میرد ارزش همدردی کردن ندارد و فقط لایق دریافت جمله دو پهلوی " کشتن همنوع خود را متوقف کنید است" و آن گاه در مقام دفاع از یک سگ باید شاهد شعار " من همان سگ هستم " باشیم؟