رسا نامه

فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

رسا نامه

فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

رسا نامه


گاهی همه چیزمان را باید فدا کنیم تا همه چیز به ما بدهند
ای کاش به جای این قلیل که در پی آنیم
به کثیری فکر می کردیم که رزق ماست
اگر بیدار شویم............

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است


انتخابات سال 88 با آن همه شور و هیجان و آن استقبال عظیم ملی می توانست به عالی ترین فرصت انقلاب اسلامی برای صدور نسخه مردم سالاری دینی به منطقه جنوب غربی آسیا که قطب کشور های اسلامی محسوب می شود مبدل گردد و در واقع این دارو برای این منطقه دوای همان دردی بود که مردم خسته از استبداد حاکمان شکم باره و شهوت پرست عربی دنبال آن می گشتند تا با آن بتوانند از دست استعمار غربی که سالیان دراز بر منابع و سرنوشت آنان مسلط شده بود و همچنین غده سرطانی ای چون رژیم غاصب صهیونیستی  که امنیت خود را در اغتشاشات و ناامنی و بی ثباتی آنان جستجو می کرد خلاص شوند اما به ناگاه ورق برگشت و عده ای دانسته یا نادانسته تمام قواعد را به کناری زدند و با ادله های عروس و دامادی،خود را برنده انتخاباتی معرفی کردند که یقین داشتند در آن شکست خورده اند هر چند که در این کش و قوس ها بود که عده ای عیار واقعی خود را در نسبت به وفاداری به آرمان های اصیل امام و انقلاب نشان دادند اما رافت اسلامی حکم بر این داشت که مسیر توبه را برای آنان باز بگذارد ولی همراه با اوج گیری انقلاب های مردمی در کشور های عربی و سر بر آوردن موج بیداری اسلامی که با اهمال کاری و خیانت ورزی همین آقایان چیزی حدود یک سال و نیم به تعویق افتاده بود باز هم این افراد که از گذشت ایام و بی مهری ها و بی توجهی های مردم که اوج آن را می توان در حماسه 9دی سال 88 مشاهده نمود، درس نگرفته بودند به کمک سازمان های جاسوسی بیگانه شتافتند تا بتوانند بار دیگر این انقلاب ها را که فرصتی خدادادی برای انقلاب اسلامی فراهم کرده بود را به تهدیدی برای آن تبدیل نمایند و دم از این زدند که این بیداری اسلامی در این کشور ها ادامه جنبش سبز اموی آنان است و این جا بود که این افراد بی لیاقتی خود را حتی در برخورداری از رافت اسلامی نشان دادند و محصور در چارچوب جهل و بی تدبیری و خیانت پیشگی خود شدند که این امر تا امروز ادامه دارد.

ر.س.آ
۲۹ آذر ۹۳ ، ۱۷:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر


امروز هم مثل همه روز های دیگه خدا شاهد یک سمینار خیلی قشنگ بودیم که تقریبا تمام مقامات رسمی کشور از سران قوا گرفته تا مدیران ارشد اجرایی کشورمون تا به پایین (البته اونطور که من دیدم پایین ترین سطح بعد از خبرنگاران محترم استانداران محترم بودند) در اون حضور داشتند و نگران این وضع فساد آلودی بودند که در پیکره جامعه ما به خصوص در سیستم اداری ما ریشه دوانده و جا خوش کرده

 

اما ذکر چند نکته در این مراسم برای من که خالی از لطف نبود امیدوارم که برای شما هم مفید باشه

 -1اول از همه این پی نوشت زیبا و بسیار دقیق حضرت آقا به این جلسه بود با این مضمون که شانیت این سمینار با این همه هزینه چیست؟ آیا آقایان در مقام تببین فساد بودند یا در مقام مقابله؟ اگر در مقام تبیین بودند سوالی که مطرح می شود این است که مگر واقف به این مقوله نیستند؟ یعنی فقط کافی است که از صبح تا شب فقط به اخباری که در سایت ها و روزنامه ها و ... منتشر می شوند سری بزنند تا پی ببرند که هر دم از این باغ بری می رسد....گنده تر از گنده تری می رسد(البته منظور از گنده حجم فساد و فاسد است)!!!!!! و اگر هم در مقام مقابله بودند که این همه در بوق و کرنا کردن نداشت که همه دنیا را بفهمانیم که در این کشور فساد وجود دارد و ما هم معترفیم ولی کو برخورد؟؟؟؟؟؟؟؟؟ برای مقابله نیازی به سمینار نبود بلکه نیاز به هماهنگی بین قوا و عزم جدی در برخورد می بود که باید بمانیم و ببینیم که آیا در آقایان هست یا نه؟

 

-2  یه ضرب المثل معروفی هست که میگه هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمکوقتی به عمق این مطلب پی بردم که امروز دیدم چه بزرگوارانی در این اجلاس در ردیف های جلویی نشسته اند و چه بزرگوارانی در این مجال سخنرانی هم کرده اند! آخه چطور میشه باور کرد خانمی که با همکاری یکی از وزرا اول تیشه به ریشه تولید بنزین داخلی مملکت زدند و بعد تمام آلودگی هوا از زمان شکست مسلمین در جنگ احد تا به حالا رو انداختند گردن همین بنزین به بهانه چند دلار بیشتر درآمد، در این جلسه بدون این که کسی متعرض این بزرگواران بشود بنشینند و بخواهند با فساد مبارزه کنند....از این جالب تر این که وزیر قصه ما که دست با تدبیرش تا مرفق در پرونده استات اویل و کرسنت و ... در زمان وزارت قبلی شان گیر کرده بر اریکه سخن بنشیند اسب تئوری مراد را براند که این طور با فساد باید مقابله کرد.... البته اگر از حق نگزریم فقط یک دزد است که میتواند امن ترین سیستم امنیتی دنیا را طراحی کند چون می داند که همه راه های نفوذی که خودم و دوستان نفوذ می کنیم چیست و بعد هم می گوید که این جا ها را ببندیم خوب است البته امیدوارم که همه دانش خود را به این سیستم منتقل کنند و خدای نکرده هیچ موردی از فوت کوزه گری برای خود نگه ندارند

 

3- مبارزه با فساد در واقع مبارزه با کسانی است که آبرو و کارآمدی نظام را به بهای منافع خرد و کلان خود نشانه رفته اند و در این میان آنچه که در این بازی خط می خورد و حذف می شود اعتبار نظام و اعتماد مردم به این سیستم است که در دراز مدت بر مقبولیت مردمی نظام اثرات سوئی خواهد گذاشت. اما آنچه که طیف مردم را در این میان امیدوارتر می کند مبارزه ریشه ای با این مفاسد و همچنین مبارزه با مفاسدی است که از ناحیه کسانی است که خود در مناسب نظام هستند و یا از نزدیکانشان صادر می شود. چطور می شود این اعتماد را حفظ نمود وقتی که یکی از فرزندان یکی از بزرگواران نظام به انواع اتهامات مفاسد اقتصادی و امنیتی دچار است و با یک وثیقه ده میلیارد تومانی در این مملکت راست راست راه می رود و تازه بعد از این همه سال که منتظر محاکمه ایشان بوده ایم باید جلسات فرسایشی دادگاه ایشان در پشت پرده را به مدت طولانی شاهدش باشیم و بمانیم تا ببینیم که سرانجام کار چه می شود و از طرف دیگر خواهر همین بزرگوار هر کاری که دلش می خواهد در این مملکت می کند و هر جایی هم که دلش می خواهد ساندویچ می خورد و عموی بزرگوارش در مصاحبه ای در مجله پنجره می فرماید که تنها جرم ایشان این است که کفش پاشنه بلند قرمز می پوشد و دوچرخه سوار می شود و بعد در ادامه برای عادی سازی این رفتار توجیه می آورند که خوب خیلی از حزب اللهی هم زنانشان را پشت موتور سوار می کنند و به نماز جمعه می برند پس چرا کسی متعرض آنان نمی شود و این قصه سر دراز دارد و در استان ما هم که باید گفت العاقل یکفی بالاشاره

 

وقتی که همه این ها را من و امثال من و سایر آحاد ملت می بینیم و می شنویم و در کنار هم می گذاریم به همان حرف آقا می رسیم که " مبارزه با فساد سمینار نمی خواهد بلکه عزم جدی می خواهد" البته قصد تصمیم گیری عجولانه نداریم اما باید نشست و دید که آخر الامر این کار چه می شود البته در این قضیه تا اینجای کار حداقل بنده چیزی نمی بینم جز پارادوکس مبارزه با فساد 

 

ر.س.آ
۱۷ آذر ۹۳ ، ۲۳:۲۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر


همیشه ما جهان سومی ها را عادت داده اند که به جای دریافت مفاهیم تنها به حمل آنها بپردازیم، یعنی از کودکی عادت کرده ایم بدون این که بفهمیم چه می خوانیم و درس می گیریم فقط الفاظ را برداشته و جهت استفاده در مجالس و محافل لقلقه زبانمان کنیم و بر اسب سخن استوار گشته و تا آنجا که راه دارد بتازیم و این می شود که شعار هامان می شود عالی ولی مصادیق بیرونی را نمی توانیم برای آنها پیدا کنیم.
یکی از هزاران واژه ای که این بلا برایش پیش آمده است " سکولاریسم " است.
از ابتدا به ما این طور گفته اند که سکولاریسم یعنی جدایی دین از سیاست و ما هم همین طور خواندیم و حفظ کردیم و سخن راندیم و تحلیل کردیم و .....
اما آیا اندکی در این مفهوم اندیشه کردیم؟
مفهوم سکولاریسم یعنی این که دین و آن چه که دین می گوید را از عرصه سیاست که همان ظهور و بروز در اجتماع است بازداریم و آن را در نزد خود و تنها در خانه هایمان نگه داریم خواه این امر در تصمیم سازی باشد خواه در تصمیم گیری و اجرا باشد و خواه در نظارت و ارزیابی
حال بگذارید با هم یک آزمایش فرضی را شروع کنیم
این بار شما برای مردمی که فقط الفاظ را حمل می کنند کسانی را به عنوان متصدی امور قرار دهید که دین دار هستند و در حوزه شخصی و عقیدتی خود دین باور و دین مدارند ولی در حوزه روابط اجتماعی که وارد می شوند به ناگاه به طور سهوی یا عمدی دین از برخی از حوزه های تصمیم گیری و یا اجرایی شان نادیده گرفته می شود.....!
نتیجه تعریف اول ما با آزمایشی که در بالا به آن اشاره کردیم از نظر نتیجه چه تفاوتی دارد؟
در حالت اول تکلیف مردم روشن است و نسبت به دین زاویه خاصی در آنها پیدا نمی شود چون که می بینند فرض آزمایش بر این بوده است که دین از تمام معادلات مربوط به عرصه اجتماعی حذف شود......!
اما در حالت دوم مردم که ناظران آزمایش ما هستند به تناقض می رسند و نتیجه گیری می نمایند که یا دین این رفتار را تجویز می کند(حالت اول) و یا این که متصدیان طبق پیش فرض آزمایش عمل نمی کنند(حالت دوم) ولی چون تعداد آزمایش هایی که در سطح جامعه در حال انجام است به تعداد مناصبی است که متصدی دارد بنا براین روز به روز ناظران بیشتری از حالت دوم هجرت کرده و به حالت اول معتقد می گردند......!
البته خدای ناکرده قصد این را ندارم که به اشخاص بتازم و بگویم چون فلانی و فلانی ها سر کار هستند اوضاع این جوری است چون معتقد به اصل وجود خطا در تمام آزمایش های بشری چه در آزمایشگر و چه در آزمایش شونده هستم اما می خواهم برای این معضل راه حلی ارائه بدهم و آن ارائه یک تعریف جدید از اوضاع و احوال رابطه بین دیانت و سیاست ماست که در اعتقادات ما یکی هستند یعنی :
سکولاریسم به معنای جدایی دین داران و دین مداران از سیاست نیست بلکه به معنای رخت بر بستن رفتار و منش دین مدارانه از تعاملات اجتماعی ماست در تمام حوزه های تصمیم سازی و تصمیم گیری و اجرا و نظارت
پس رفقای عزیز و سروران و اساتید گرامی و عزیز تر از جانم
چشم ها را باید شست ؛ جور دیگر باید دید


ر.س.آ
۰۸ آذر ۹۳ ، ۲۲:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر



در جامعه امروز ظهور و بروز فعالیت های افراد آن چنان پیچیده شده است که شناخت رفتار بر اساس اهدافی که افراد در نظر دارند یا به قول خودمان نیت خوانی بسیار پیچیده و مشکل شده است و ما در برزخی از رفتار هایی که ظاهری آراسته و باطنی مجهول دارند گیر کرده ایم و هر کسی که این معادله پیچیده را حل می کند به جوابی نو و بدیع البته بر اساس ریاضیاتی که خود خالق آن هاست می رسد که مزید بر علل فوق می شود و چنان که افتد و دانی می شود سرگیجه اندر سرگیجه..........
اما نکته ای که برای من مبهم و گنگ مانده است این امر است که در دنیای امروز با این پیجیدگی های رفتاری ما چقدر ساده از اصولمان داریم دست که می شوییم هیچ بهتر است بگوییم که غسل مفارقت می کنیم و برای همیشه در دنیای مجهولات پیچیده ای که مولود نامبارک همین غفلت هاست گرفتار می آییم
یکی از همین نمونه کارهای ساده ای که بزرگان و شیوخ ما درد مندانه آن را ترک گفته اند مردم داری غیر کاسب کارانه است که متأسفانه انگار دیگر جایگاهی فی مابین حضرات ما ندارد. البته یکی از دلایل این غفلت لذایذ شیرینی است که گاه در معادلات بزرگان-بزرگان به طرفین معادله داده می شود تا خدای نکرده فیل کسی یاد هندوستان نکند و زمین بازی را ترک نکند و در این هیاهو آن قدر بماند تا بمیرد....!
متأسفانه وقتی در شرایط فوق قرار می گیریم و نگاه ابزاری به جامعه پیدا می کنیم خواه نا خواه این فرهنگ را در تمام جامعه اشاعه می دهیم و هر زمان که از روی نیاز به مردم خود با نگاه کاسب مدارانه رجوع می کنیم دیگر دیواری که بخواهیم به آن تکیه زنیم را نمی بینیم و شاید علت شکست قیام کربلا در کوفه هم همین بازی هایی بود که طبقه شیوخ با هم داشتند و در آخر نرد آبرو و ایمانشان را باختند و شد همان که نباید می شد و عده ای را تواب کرد و عده ای را مختار.........!
رجعت به مردم که منبع اصلی قدرت در هر جامعه ای هستند آن هم از سوی گروه و دسته حزب اللهی ها کاری است که انگار سال ها فراموشش کرده ایم.......
هیچ کس مردم را از ما نگرفته است بلکه این ما هستیم که خود را از نعمت بودن در کنار آن ها محروم کرده ایم.نمی دانم چرا این طور شد اما هر چه که بود این امر به نفع ما نبوده است و این را می دانم که هنوز پی به اشتباهاتمان نبرده ایم و هم چنان گدایی پیمان و عهدی که نطفه اش نبسته شده مرده است را می کنیم........!
 

 


ر.س.آ
۰۵ آذر ۹۳ ، ۰۰:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸ نظر