رسا نامه

فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

رسا نامه

فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

رسا نامه


گاهی همه چیزمان را باید فدا کنیم تا همه چیز به ما بدهند
ای کاش به جای این قلیل که در پی آنیم
به کثیری فکر می کردیم که رزق ماست
اگر بیدار شویم............

۳ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِ‌جَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّـهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ‌ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا 


خیلی چیزهایمان شبیه همدیگر است

هر دوی ما 25 سال سن داریم.او متولد 1989 بود و من هم در روز سیزدهم از ماه یازدهم همین سال میلادی به دنیا آمده ام

او را خداوند در زمانی به عرصه حیات فرستاد که عرصه برای آخرین نبرد حق و باطل فراهم شده است و من نیز با او در این لطف الهی شریکم

او را خداوند مفتخر به عزت شیعه متولد کرده بود و من هم بهره مند از این موهبت الهی متولد شده ام

او هم جوان بود و هزاران برنامه برای خودش و آینده اش در سر داشت و من نیز در این امر مثل او هستم

ولی با این همه شباهت می توان تفاوت هایی نیز بین ما مشاهده کرد

او دارای عزمی راسخ بود که با این سن کمش توانسته بود کوه استکبار را بلرزاند حال آن که من در این مدت حتی نتوانسته ام تکانی به خودم و زندگی خودم بدهم تا چه رسد به دنیای استکبار

او خیلی قشنگ حرف می زد اما قشنگ تر از حرف زدنش عمل می کرد و مثل اسمش مجاهد واقعی فی سبیل الله بود و حال آنکه من به اندک آگاهیم که ارزانی خداست مغرور گشته ام و عصیان گری پیشه کرده ام و سرسوزنی عمل از روی اخلاص ندارم

او به رهبرانی عشق می ورزید که من هم دوستشان دارم اما او برای آنها و در راه آرمانهایشان جانش را فدا نمود و من از آنها و آرمانهایشان برای خودم آبرو می خرم

او با این که مشهور و محبوب خوبان عالم بود به دنبال مقام یعرفون فی السما بود و حال آنکه من هر روز در زمین به هزار رنگ درمی آیم تا اندک مردمی بیشتر از دیروز مرا بشناسند و تکریمم کنند تا فرعون اعلای نفسم ارضا شود

او با این که می توانست بالاترین و والاترین باشد شغل آینده اش را خدمت به آرمان جهانی حکومت الله بر زمین و مزد کارش را شهادت می دانست و حال آنکه من هر روز زور می زنم تا استاد دانشگاه شوم و از فردایش فخر بفروشم و حکومت الله را به خدمت خود در آورم

او در آن روزی که یعرف المجرمون بسیماهم اصل رهایی باشد در آغوش گرم خدای خوبی ها رهایی می یابد و من بی آنکه اندک توان دفاعی داشته باشم فقط می توانم به این عمری که مثل او از خدا گرفتم ولی مثل او نشدم به او یعنی شهید مظلوم "جهاد عماد مغنیه" حسادت بورزم و غبطه بخورم و چه دیر زمانی است یوم الحسرت برای این فعل و چه بد مکانی................

برادر مجاهد و شهیدم حال که از بند تن رهیده ای تو را به خون تو و پدرت قسم می دهم که ما خواب زده ها را خواب آشفته فرما تا شاید در سایه نورت کمی بیاساییم.............


ر.س.آ
۲۹ دی ۹۳ ، ۲۰:۲۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر


از حضرت فاطمه علیها السلام روایت شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: مَثَلُ الإمام مَثل الکعبة إذ تُؤتی وَ لا تَأتی؛امام همچون کعبه است که باید به سویش روند، نه آن که (منتظر باشند تا) او به سوی آنها بیاید.

 

مکه شهری که محل نزول وحی بود به دست پیامبر وحی پس از 8 سال دوری و هجرت فتح شده بود......علیرغم پیش بینی دوست و دشمن پیامبر اکرم (ص) دستور عفو عمومی را صادر فرمودند اما این دستور برای بعضی از افراد استثنا شده بود و می گفت اگر دیدید که به پرده کعبه چنگ زده اند آنها را بکشید......یکی از این افراد عبدالله برادر رضاعی جناب عثمان (خلیفه سوم) بود که پس از اسلام آوردن به مسلمین خیانت کرد و ضمن ارتداد و فرار به مکه به پیامبر و اسلام دروغ های بیشماری بسته بود.

عبدالله که این وضع را دید بی چاره از همه جا به برادرش عثمان پناه برد و از او خواست تا برایش پیش حضرت رسول شفاعت نماید و جناب عثمان هم دست برادرش را گرفت و او را پیش رسول الله برد و از ایشان تقاضای شفاعت کرد..........پیامبر مدت زیادی سکوت کردند و سرشان را به زیر انداختند و سرانجام اعلام رضایت نمودند که از خون عبدالله بگذرند......وقتی که دو برادر خوشحال از جمع رسول الله و اصحاب خارج شدند حضرت رسول از اصحاب سوال نمودند که آیا راز سکوت من برای شما آشکار شد؟؟ اصحاب اعلام عجز کردند و آنگاه ایشان فرمود منتظر بودم ببینم آیا کسی از بین شما برمی خیزد تا سر او را از تنش جدا کند.......

(تاریخ طبری، ج 3، ص 1187 و صفحه 192و193،کتاب سقیفه،علامه عسکری)

 

شبیه این جریان برای حضرت علی(ع) زمانی که از مردم علت عدم بیعت با خود را جویا شد اتفاق افتاد و مردم به ایشان گفتند یا علی اگر زودتر به سراغ ما آمده بودی با تو بیعت می کردیم ولی حیف که دیگر دیر شده است و ما در بیعت فرد دیگری هستیم....!!

 

برادران و خواهران گرامی....... مساله این است .......آیا در جامعه باید  همواره منتظر ماند تا امام سخنی بگوید و دستوری دهد تا ما حرکت کنیم؟ آیا باید امام جامعه همواره خود را سپر کند و با صراحت سخنی را مطرح کند تا ما راه بیافتیم و تن فربه آرمان خواهیمان را اندکی تکان و قلقلک دهیم؟ اگر قرار باشد همواره امام سخن بگوید تا ما به صراطی که می دانیم درست است در آییم پس جایگاه تشخیص ما چه می شود و معنای اصیل کلمه بصیرت چیست؟

 

آفت امروز جامعه حزب اللهی ما این است که وقتی می شنویم که آقا در فلان سخنرانی شان فلان حرکت را محکوم کرده اند حال می کنیم و به به و چه جه می کنیم و اسم این کارمان را هم می گذاریم بصیرت و بعد همین سخنان را در همین فضا های مجازی و مکتوب در سطح وسیعی کپی-پیست می کنیم و حال آنکه عاجز از درک این معناییم که نسبت بین سکوت آن روز رسول الله و خروش امروز نائب امام زمان سکوت و خفقانی است که اصحاب حق و جناح مومنانه را فراگرفته است و ما را در لایه های پنهان جهل و خودخواهی هایمان که رنگ و لعاب مصلحت سنجی به خود گرفته پنهان نموده و عجیب این است که با این مدل رفتاری سرود این عمار می خوانیم و خود را بصیر می دانیم............

 

بد نیست با این تفسیر که خدمتتان عرض کردم این جمله نائب امام زمان را که همین چند وقت پیش ایراد فرمودند، مجدد مطالعه فرمایید..........

 

موضع داشته باشید.
نسبت به اشخاص، نسبت به جریانها، نسبت به سیاستها، نسبت به دولتها، موضع داشته باشید، نظر داشته باشید. این‌‌جور نیست که شما باید منتظر بمانید، ببینید که رهبرى درباره‌‌ى فلان شخص، یا فلان حرکت، یا فلان عمل، یا فلان سیاست چه موضعى اتخاذ میکند که بر اساس آن، شما هم موضع‌‌گیرى کنید؛ نه، این کارها را قفل خواهد کرد. رهبرى وظایفى دارد... ؛ شما هم وظایفى دارید؛ به صحنه نگاه کنید، تصمیم‌‌گیرى کنید، منتها معیار عبارت باشد از تقوا

 


ر.س.آ
۲۸ دی ۹۳ ، ۲۲:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر


سلام رفقا................

 

امشب دلم بد جور گرفته بود (البته همش تقصیر این استاد هاست با این امتحانایی که می گیرن) می خواستم دق دلم رو روی سر یکی دیگه از معضلات دور و برمون خالی کنم دیدم حال ندارم که چیزی بنویسم اما یه شعر از سهراب یادم اومد گفتم برای شما بزارم و این سوال رو مطرح کنم که :

 

چرا ما ها نمی تونیم در کنار هم برای یک هدف واحد قرار بگیریم در حالی که همه ما درد مشترکی داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

خوشحال می شوم که با ارسا نظراتتان بنده رو یاری کنید............

ر.س.آ
۰۷ دی ۹۳ ، ۲۱:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر