رسا نامه

فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

رسا نامه

فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

رسا نامه


گاهی همه چیزمان را باید فدا کنیم تا همه چیز به ما بدهند
ای کاش به جای این قلیل که در پی آنیم
به کثیری فکر می کردیم که رزق ماست
اگر بیدار شویم............

 

بعد از ظهر یک روز آرام در شیراز یک رفتار کاملا متضاد با آموزه های اسلامی و حتی ابتدائیات اولیه ی انسانی رخ می دهد و مثل همیشه این کابوس جامعه ایرانی رخ می نمایاند و از کشتن شدن فجیع چند قلاده سگ ولگرد به وسیله تزریق اسید فیلمی تهیه می شود و بعد از آن هم این فیلم به سرعت در کل فضای مجازی می پیچد تا زمینه ساز پیدایش یک بعد از ظهر سگی سگی در کیلومتر ها آن طرف تر یعنی پایتخت کشورمان تهران باشیم.

شاید بی هیچ طول و تفصیلی بتوان پایه بحث را روی این نقطه استوار نمود که عمل صورت گرفته کاملا غیر انسانی و مذموم است و این امر نیازی به فلسفه چینی و صغری و کبری کردن ندارد و از بدیهیات است اما آن چه در مقابل این امر بدیهی به طور کاملا گنگ و نا مفهوم جلوه گری می کند اتفاقات رخ داده در بعد از ظهر سگی تهران و شبکه های اجتماعی است که ذهن هر مخاطب بی طرفی را که خود را سرگرم هیاهو های آن نکرده است برای اندکی تامل بیشتر قلقلک می دهد و شاید سوالاتی برایش پیش بیاد که پاسخ به آنها خالی از لطف نباشد.

اولین نکته ای که به ذهن خطور می کند تکرار رفتار هایی از این قبیل در چند وقت گذشته است به گونه ای که گاها احساس می شود دستی و فکری در پس این قضایا وجود دارد تا به هر بهانه ای حرکت و جنبشی را در جامعه به وجود بیاورد و در پس هر یک از این اقدامات وجهه ای از وجوه دینی را که با مدل ارائه شده سبک زندگی آمریکایی در تضاد است را خدشه دار نموده و یک جو روانی سنگین اجتماعی بر علیه آن شاخصه دینی به وجود بیاورد. به عنوان مثال شاید اتفاقات رخ داده در سال گذشته پیرامون اسید پاشی به دو دختر جوان در اصفهان را هنوز در خاطر داشته باشید که علیرغم عدم ارتباط مورد فوق با مسأله حیاتی امر به معروف و نهی از منکر که از منظر شریعت دارای ارزش بالایی در جامعه است حملات شدیدی علیه آن در اکثر شهر های بزرگ کشور و به صورت خودجوش و با بهره گیری از شبکه های اجتماعی صورت گرفت و مدتی تمام ذهن ها را متوجه آن امر نمود تا جایی که کار به اعتراض در مقابل مجلس کشید و خواستار لغو بررسی قانون حمایت از آمرین به معروف و ناهیان از منکر شدند. حال در پس این ماجرا نیز یک همچنین اتفاقی در حال رخ دادن است و عده ای آن جنایت را دست آویزی برای رواج سگ بازی در جامعه اسلامی قرار داده اند که متأسفانه سر دم داران آن گروه روشنفکر نمای ایرانی از طیف بازیگر و آهنگ ساز و هنرمند و حقوق بشر و ورزشکار و... که فقط به دنبال لایک گرفتن در صفحات خود هستند می باشد و باز در یک تضاد منطقی دو اصلی که اساسا تزاحمی با هم ندارند را رو به روی یکدیگر قرار می دهند و از یکی برای زدودن دیگری استفاده می کنند. نمونه این اقدام را می توان در همین چند وقت قبل و مسأله تعرض به دو نوجوان ایرانی در عربستان نیز مشاهده نمود که دست مایه ای شد برای احیای فرهنگ جاهلیت مدرن برخاسته از ناسیونالیسم ایرانی و حمله به مناسک حج و عمره تا جایی که این امر تا اعماق آحاد ملت پیش رفت و به جای این که خواستار برخورد با دولت عربستان و حفظ حرمت ایرانیان در مملکت سعودی ها شوند راه آسان تحریم عمره و قطع اثر گذاری در سرزمین وحی را برگزیدند.

دومین نکته ای که می توان به آن اشاره نمود پر رنگ بودن نقش روشن فکرانی است که به واسطه مهارتی که در یک حوزه به خصوص دارند احساس می کنند که قطب عالم امکان هستند و به تعبیری می توان گفت سامری های دنیای امروزی می باشند که کارشان شده این که از هر چیزی که در مقابل تمدن اسلامی قرار می گیرد گوساله ای بسازند و مردم را به آن بخوانند خواه آن گوساله نگون بخت صورت دو دختر بیچاره باشد خواه سگانی که به طرزی غیر انسانی کشته شوند و آنگاه بر فراز کوهی بایستند و خود را روشن فکر بنامند و ما سوا را متحجرانی بدانند که نمی فهمند برای چه باید برای یک سگ قبری ساخت و بر رویش سنگ قبری گذاشت و برایش نالید حال آنکه هم نوع او سقفی بر سر ندارد تا شبی را در آن بیاساید و فارغ از همه این موارد شاید بتوان گفت که اساسی ترین تعریف یک روشن فکر این است که اولا خود او بیدار و آگاه به زمان خود باشد و ثانیا جامعه خود را از خوابگردی برهاند و تعریف خوابگردی در جامعه این است که عده ای کاری را انجام دهند که دلیلی منطقی برای انجام آن ندارند. پس بنا بر این تفاسیر چگونه می توان این قشری که غرب و مظاهرش چشمان آنها را کور کرده است را به عنوان روشن فکر پذیرفت حال آنکه تنها دلیلشان برای اینکه به ما برچسب تحجر بزنند این است که غرب را به طور منطقی و با استدلال نقد می کنیم در حالی که آنها تمام وجودشان را برای پذیرش هر آن چیزی که از غرب می آید شل کرده اند.

نکته سوم که از همه موارد فوق دارای اهمیت بیشتری است برخورد کاملا انتخاب گرانه و استفاده از سیاست های دوگانه در برخورد با حوادث توسط طیف این افراد است. در همین ایام که سگ ها را در شیراز می کشتند و صفحات اجتماعی حضرات و کف خیابانها از حضور غیرتمندانه عزیزان نسبت به این رفتار، آکنده و مملو از جمعیت بود سگ های وهابی و صهیونیست مشغول بمباران و کشتن زنان و کودکان در یمن بودند ولی دریغ از اینکه از این گروه کلمه ای حرف بیرون بیاید و موضعی دیده شود از ترس اینکه مبادا از فیض حضور در جشنواره های آن ور آبی محروم شوند و مغضوب معشوقه های غربیشان شوند.

کسی منکر رفتار زشت با سگان شیرازی نیست اما سوال این است که آیا ارزش انسان ها ولو عرب از ارزش سگان ولگرد ولو ایرانی پایین تر است؟ کسی منکر تقبیح حرکت زشت اسید پاشی نیست اما آیا تعرض و به شهادت رساندن امثال علی خلیلی ها در مقام دفاع از ناموس جامعه و عفت زن ایرانی قابل تقدیر نیست و باید در مقابلش سکوت اتخاذ کرد؟ آیا زن و کودکی که در ایام ماه مبارک رمضان در غزه زیر بمباران سگان صهیونیست می میرد ارزش همدردی کردن ندارد و فقط لایق دریافت جمله دو پهلوی " کشتن همنوع خود را متوقف کنید است" و آن گاه در مقام دفاع از یک سگ باید شاهد شعار " من همان سگ هستم " باشیم؟

 

 

ر.س.آ
۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۵ نظر

                                      کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ‌ وَالْخَیْرِ‌ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْ‌جَعُونَ ﴿٣٥ انبیاء


آدمی تنها می آید و تنها می رود و این هیاهو های اطراف ماست که ما را از خودمان بیگانه کرده است و هر گاه که نهیبی به خود زده ایم در فردانیت خود حقارتی دیده ایم که به جای اتصال به منبع لا یزال قدرت الهی به دنبال ارضای آن در رتبه بندی های اعتباری دنیای اطرافمان بوده ایم و این گونه است که گاها به حد " أَنَا رَ‌بُّکُمُ الْأَعْلَىٰ" اعتبار خود را بالا می کشیم و گاه زبان به شکوه می گشاییم که " رَ‌بِّی أَهَانَنِ " و پاسخ تمام این سرسختی ها و لجام گسیختگی های ما را خدای رحمان به زبانی نرم و مهربان این گونه می دهد که " یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّ‌کَ بِرَ‌بِّکَ الْکَرِ‌یمِ الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ "

کاش قبل از این که تنهایی مان را در بدترین زمان و مکان که چاه نا گریز قبر و زمان سخت مرگ است دریابیم دریافته باشیم ... ای انسان تو تنها به دنیا می آیی ... در میان هیاهو ها غرق می شوی اما در هیاهو ها نمی مانی بلکه تنها خواهی مرد و تنها خواهی شد آن جا که " لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَالاْمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخیهِ وَاُمِّهِ وَاَبیهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَاءْنٌ یُغْنیهِ " و آن گاه ندایی را خواهی شنید که " یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَ‌بِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ " ... چه داریم که بگوییم ... و چه می توان کرد ... و چه خواهد شد ... هیاهو هایی که عمری برای آن گذاشتم کجاست ؟!

و ناگاه صدای وایبر و واتس اپ و تلگرام و اینستاگرام هیاهو های زندگی بلند می شود و چه پیام دردناکی و چه بد زمانی و چه هولناک مکانی است

من .... خدا ... تنها ... اینجا پای میز سوال و جواب ... یهویی...!



ر.س.آ
۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

وَلَن تَرْضَىٰ عَنکَ الْیَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّـهِ هُوَ الْهُدَىٰ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّـهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ (بقره – 120)


مادرمان در دفاع از مقام ولایت سخت زخمی شده بود و توان حرکت و بیرون آمدن از بستر را نداشت و در این حال بود که سیاست بازان برای فریب عوام الناس و به قول امروز به منظور ابهام زدایی و شفاف سازی روابطشان به قصد دلجویی از او برآمدند و به هر دری متوسل شدند تا بانوی دو عالم دقایقی آنان را بپذیرد ولی نشد که نشد.........

چاره کار را در مولای بانو و امام او یافتند و هنگامی که فاتح خیبر از قهرمان مدینه خواست تا حتی با علم و آگاهی از نیت تیم ملاقات کننده یا به عبارت امروزی ما مذاکره کننده درخواستشان را بپذیرد یک جمله بیش نشنید که اصالت راه او و کمال هدفش رانشان داد که امام نباید تنها بماند و اگر امام بود دیگر تو طرف دعوا نیستی یعنی این که او امر می کند و تو اطاعت ..............

 

امروز 1400 سال از آن زمان می گذرد و ماها امروز می خواهیم ادامه دهنده راه بانوی دوعالم باشیم ولی متاسفانه جز لق لقه ای بر زبان حاصلی از آن نمی یابیم ... آن روز ها اگر امام می گفت بپذیر او می پذیرفت ولی امروز عده ای از ما صغری کبری می چینند تا میل خود را به ولی و امام خود تحمیل کنیم ..... آن روز ها او فریاد می زد تا امامش هزینه ندهد ولی امروز امام ما یا تاوان فریاد بی جای ما را می دهد و یا غصه سکوت بی موقعمان را می خورد ...... آن روز ها او خانه به خانه می گشت تا برای امامش یارجمع کند ولی امروز ما جمع های متشکل در دفاع از اماممان را با بازی های مقبول و نامقبول پراکنده می کنیم ...... آن روز ها او می فهمید که برای دین خدا و بقای آن ارزشی برای خود قایل نباشد هر چند که حق با او و امامش باشد ولی امروز ماها نمی فهمیم که نان و آبرویمان را از دین خدا عاریت گرفته ایم و احساس می کنیم همواره حق با ماست هرچند که اماممان بدان امر خوش بین نباشد ....... آن روز ها مادرمان مذاکره کنندگان را به حضور پذیرفت اما با بی میلی و سخنانش به همه دنیا فهماند که حق با امام  اوست تا آن جا که کسی نمی تواند به راحتی از این موضع او عبور کند ولی امروزه ماها در عزای مادر جسمانی مان  دشمن مادر حقیقی مان را که خون میلیون ها مادر مملکت شیعی ما را در شیشه کرده در آغوش  می کشیم تا به  همه دنیا بفهمانیم اوباما بسیار باهوش و مودب است و او راست می گوید که در کشور ما کسانی هستند که به اطمینان ما به شیطان بزرگ ناراضی اند تا این گونه و در سایه غفلت و جهل ما بی مهابا به امام ما چنگ و دندان نشان دهد ..... 

 

متاسفانه ما از سنت حسن بن علی (ع) تنها صلحش را دیده ایم و امروزه برخی آن را در بوق و کرنا کرده اند اما آن روز ها شیعیان حقیقی حسن بن علی (ع) را امامی می دیدند که حتی در خانه اش و قلمرو حکومتش کسی را مانند مادرش پیدا نمی کند .....کاش از شیعه بودن فقط و فقط همین  یک جمله مادرمان را درست می فهمیدیم که ...... البیت بیتک و الامر امرک

 

ر.س.آ
۲۹ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِ‌جَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّـهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ‌ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا 


خیلی چیزهایمان شبیه همدیگر است

هر دوی ما 25 سال سن داریم.او متولد 1989 بود و من هم در روز سیزدهم از ماه یازدهم همین سال میلادی به دنیا آمده ام

او را خداوند در زمانی به عرصه حیات فرستاد که عرصه برای آخرین نبرد حق و باطل فراهم شده است و من نیز با او در این لطف الهی شریکم

او را خداوند مفتخر به عزت شیعه متولد کرده بود و من هم بهره مند از این موهبت الهی متولد شده ام

او هم جوان بود و هزاران برنامه برای خودش و آینده اش در سر داشت و من نیز در این امر مثل او هستم

ولی با این همه شباهت می توان تفاوت هایی نیز بین ما مشاهده کرد

او دارای عزمی راسخ بود که با این سن کمش توانسته بود کوه استکبار را بلرزاند حال آن که من در این مدت حتی نتوانسته ام تکانی به خودم و زندگی خودم بدهم تا چه رسد به دنیای استکبار

او خیلی قشنگ حرف می زد اما قشنگ تر از حرف زدنش عمل می کرد و مثل اسمش مجاهد واقعی فی سبیل الله بود و حال آنکه من به اندک آگاهیم که ارزانی خداست مغرور گشته ام و عصیان گری پیشه کرده ام و سرسوزنی عمل از روی اخلاص ندارم

او به رهبرانی عشق می ورزید که من هم دوستشان دارم اما او برای آنها و در راه آرمانهایشان جانش را فدا نمود و من از آنها و آرمانهایشان برای خودم آبرو می خرم

او با این که مشهور و محبوب خوبان عالم بود به دنبال مقام یعرفون فی السما بود و حال آنکه من هر روز در زمین به هزار رنگ درمی آیم تا اندک مردمی بیشتر از دیروز مرا بشناسند و تکریمم کنند تا فرعون اعلای نفسم ارضا شود

او با این که می توانست بالاترین و والاترین باشد شغل آینده اش را خدمت به آرمان جهانی حکومت الله بر زمین و مزد کارش را شهادت می دانست و حال آنکه من هر روز زور می زنم تا استاد دانشگاه شوم و از فردایش فخر بفروشم و حکومت الله را به خدمت خود در آورم

او در آن روزی که یعرف المجرمون بسیماهم اصل رهایی باشد در آغوش گرم خدای خوبی ها رهایی می یابد و من بی آنکه اندک توان دفاعی داشته باشم فقط می توانم به این عمری که مثل او از خدا گرفتم ولی مثل او نشدم به او یعنی شهید مظلوم "جهاد عماد مغنیه" حسادت بورزم و غبطه بخورم و چه دیر زمانی است یوم الحسرت برای این فعل و چه بد مکانی................

برادر مجاهد و شهیدم حال که از بند تن رهیده ای تو را به خون تو و پدرت قسم می دهم که ما خواب زده ها را خواب آشفته فرما تا شاید در سایه نورت کمی بیاساییم.............


ر.س.آ
۲۹ دی ۹۳ ، ۲۰:۲۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر


از حضرت فاطمه علیها السلام روایت شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: مَثَلُ الإمام مَثل الکعبة إذ تُؤتی وَ لا تَأتی؛امام همچون کعبه است که باید به سویش روند، نه آن که (منتظر باشند تا) او به سوی آنها بیاید.

 

مکه شهری که محل نزول وحی بود به دست پیامبر وحی پس از 8 سال دوری و هجرت فتح شده بود......علیرغم پیش بینی دوست و دشمن پیامبر اکرم (ص) دستور عفو عمومی را صادر فرمودند اما این دستور برای بعضی از افراد استثنا شده بود و می گفت اگر دیدید که به پرده کعبه چنگ زده اند آنها را بکشید......یکی از این افراد عبدالله برادر رضاعی جناب عثمان (خلیفه سوم) بود که پس از اسلام آوردن به مسلمین خیانت کرد و ضمن ارتداد و فرار به مکه به پیامبر و اسلام دروغ های بیشماری بسته بود.

عبدالله که این وضع را دید بی چاره از همه جا به برادرش عثمان پناه برد و از او خواست تا برایش پیش حضرت رسول شفاعت نماید و جناب عثمان هم دست برادرش را گرفت و او را پیش رسول الله برد و از ایشان تقاضای شفاعت کرد..........پیامبر مدت زیادی سکوت کردند و سرشان را به زیر انداختند و سرانجام اعلام رضایت نمودند که از خون عبدالله بگذرند......وقتی که دو برادر خوشحال از جمع رسول الله و اصحاب خارج شدند حضرت رسول از اصحاب سوال نمودند که آیا راز سکوت من برای شما آشکار شد؟؟ اصحاب اعلام عجز کردند و آنگاه ایشان فرمود منتظر بودم ببینم آیا کسی از بین شما برمی خیزد تا سر او را از تنش جدا کند.......

(تاریخ طبری، ج 3، ص 1187 و صفحه 192و193،کتاب سقیفه،علامه عسکری)

 

شبیه این جریان برای حضرت علی(ع) زمانی که از مردم علت عدم بیعت با خود را جویا شد اتفاق افتاد و مردم به ایشان گفتند یا علی اگر زودتر به سراغ ما آمده بودی با تو بیعت می کردیم ولی حیف که دیگر دیر شده است و ما در بیعت فرد دیگری هستیم....!!

 

برادران و خواهران گرامی....... مساله این است .......آیا در جامعه باید  همواره منتظر ماند تا امام سخنی بگوید و دستوری دهد تا ما حرکت کنیم؟ آیا باید امام جامعه همواره خود را سپر کند و با صراحت سخنی را مطرح کند تا ما راه بیافتیم و تن فربه آرمان خواهیمان را اندکی تکان و قلقلک دهیم؟ اگر قرار باشد همواره امام سخن بگوید تا ما به صراطی که می دانیم درست است در آییم پس جایگاه تشخیص ما چه می شود و معنای اصیل کلمه بصیرت چیست؟

 

آفت امروز جامعه حزب اللهی ما این است که وقتی می شنویم که آقا در فلان سخنرانی شان فلان حرکت را محکوم کرده اند حال می کنیم و به به و چه جه می کنیم و اسم این کارمان را هم می گذاریم بصیرت و بعد همین سخنان را در همین فضا های مجازی و مکتوب در سطح وسیعی کپی-پیست می کنیم و حال آنکه عاجز از درک این معناییم که نسبت بین سکوت آن روز رسول الله و خروش امروز نائب امام زمان سکوت و خفقانی است که اصحاب حق و جناح مومنانه را فراگرفته است و ما را در لایه های پنهان جهل و خودخواهی هایمان که رنگ و لعاب مصلحت سنجی به خود گرفته پنهان نموده و عجیب این است که با این مدل رفتاری سرود این عمار می خوانیم و خود را بصیر می دانیم............

 

بد نیست با این تفسیر که خدمتتان عرض کردم این جمله نائب امام زمان را که همین چند وقت پیش ایراد فرمودند، مجدد مطالعه فرمایید..........

 

موضع داشته باشید.
نسبت به اشخاص، نسبت به جریانها، نسبت به سیاستها، نسبت به دولتها، موضع داشته باشید، نظر داشته باشید. این‌‌جور نیست که شما باید منتظر بمانید، ببینید که رهبرى درباره‌‌ى فلان شخص، یا فلان حرکت، یا فلان عمل، یا فلان سیاست چه موضعى اتخاذ میکند که بر اساس آن، شما هم موضع‌‌گیرى کنید؛ نه، این کارها را قفل خواهد کرد. رهبرى وظایفى دارد... ؛ شما هم وظایفى دارید؛ به صحنه نگاه کنید، تصمیم‌‌گیرى کنید، منتها معیار عبارت باشد از تقوا

 


ر.س.آ
۲۸ دی ۹۳ ، ۲۲:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر


سلام رفقا................

 

امشب دلم بد جور گرفته بود (البته همش تقصیر این استاد هاست با این امتحانایی که می گیرن) می خواستم دق دلم رو روی سر یکی دیگه از معضلات دور و برمون خالی کنم دیدم حال ندارم که چیزی بنویسم اما یه شعر از سهراب یادم اومد گفتم برای شما بزارم و این سوال رو مطرح کنم که :

 

چرا ما ها نمی تونیم در کنار هم برای یک هدف واحد قرار بگیریم در حالی که همه ما درد مشترکی داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

خوشحال می شوم که با ارسا نظراتتان بنده رو یاری کنید............

ر.س.آ
۰۷ دی ۹۳ ، ۲۱:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر


انتخابات سال 88 با آن همه شور و هیجان و آن استقبال عظیم ملی می توانست به عالی ترین فرصت انقلاب اسلامی برای صدور نسخه مردم سالاری دینی به منطقه جنوب غربی آسیا که قطب کشور های اسلامی محسوب می شود مبدل گردد و در واقع این دارو برای این منطقه دوای همان دردی بود که مردم خسته از استبداد حاکمان شکم باره و شهوت پرست عربی دنبال آن می گشتند تا با آن بتوانند از دست استعمار غربی که سالیان دراز بر منابع و سرنوشت آنان مسلط شده بود و همچنین غده سرطانی ای چون رژیم غاصب صهیونیستی  که امنیت خود را در اغتشاشات و ناامنی و بی ثباتی آنان جستجو می کرد خلاص شوند اما به ناگاه ورق برگشت و عده ای دانسته یا نادانسته تمام قواعد را به کناری زدند و با ادله های عروس و دامادی،خود را برنده انتخاباتی معرفی کردند که یقین داشتند در آن شکست خورده اند هر چند که در این کش و قوس ها بود که عده ای عیار واقعی خود را در نسبت به وفاداری به آرمان های اصیل امام و انقلاب نشان دادند اما رافت اسلامی حکم بر این داشت که مسیر توبه را برای آنان باز بگذارد ولی همراه با اوج گیری انقلاب های مردمی در کشور های عربی و سر بر آوردن موج بیداری اسلامی که با اهمال کاری و خیانت ورزی همین آقایان چیزی حدود یک سال و نیم به تعویق افتاده بود باز هم این افراد که از گذشت ایام و بی مهری ها و بی توجهی های مردم که اوج آن را می توان در حماسه 9دی سال 88 مشاهده نمود، درس نگرفته بودند به کمک سازمان های جاسوسی بیگانه شتافتند تا بتوانند بار دیگر این انقلاب ها را که فرصتی خدادادی برای انقلاب اسلامی فراهم کرده بود را به تهدیدی برای آن تبدیل نمایند و دم از این زدند که این بیداری اسلامی در این کشور ها ادامه جنبش سبز اموی آنان است و این جا بود که این افراد بی لیاقتی خود را حتی در برخورداری از رافت اسلامی نشان دادند و محصور در چارچوب جهل و بی تدبیری و خیانت پیشگی خود شدند که این امر تا امروز ادامه دارد.

ر.س.آ
۲۹ آذر ۹۳ ، ۱۷:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر


امروز هم مثل همه روز های دیگه خدا شاهد یک سمینار خیلی قشنگ بودیم که تقریبا تمام مقامات رسمی کشور از سران قوا گرفته تا مدیران ارشد اجرایی کشورمون تا به پایین (البته اونطور که من دیدم پایین ترین سطح بعد از خبرنگاران محترم استانداران محترم بودند) در اون حضور داشتند و نگران این وضع فساد آلودی بودند که در پیکره جامعه ما به خصوص در سیستم اداری ما ریشه دوانده و جا خوش کرده

 

اما ذکر چند نکته در این مراسم برای من که خالی از لطف نبود امیدوارم که برای شما هم مفید باشه

 -1اول از همه این پی نوشت زیبا و بسیار دقیق حضرت آقا به این جلسه بود با این مضمون که شانیت این سمینار با این همه هزینه چیست؟ آیا آقایان در مقام تببین فساد بودند یا در مقام مقابله؟ اگر در مقام تبیین بودند سوالی که مطرح می شود این است که مگر واقف به این مقوله نیستند؟ یعنی فقط کافی است که از صبح تا شب فقط به اخباری که در سایت ها و روزنامه ها و ... منتشر می شوند سری بزنند تا پی ببرند که هر دم از این باغ بری می رسد....گنده تر از گنده تری می رسد(البته منظور از گنده حجم فساد و فاسد است)!!!!!! و اگر هم در مقام مقابله بودند که این همه در بوق و کرنا کردن نداشت که همه دنیا را بفهمانیم که در این کشور فساد وجود دارد و ما هم معترفیم ولی کو برخورد؟؟؟؟؟؟؟؟؟ برای مقابله نیازی به سمینار نبود بلکه نیاز به هماهنگی بین قوا و عزم جدی در برخورد می بود که باید بمانیم و ببینیم که آیا در آقایان هست یا نه؟

 

-2  یه ضرب المثل معروفی هست که میگه هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمکوقتی به عمق این مطلب پی بردم که امروز دیدم چه بزرگوارانی در این اجلاس در ردیف های جلویی نشسته اند و چه بزرگوارانی در این مجال سخنرانی هم کرده اند! آخه چطور میشه باور کرد خانمی که با همکاری یکی از وزرا اول تیشه به ریشه تولید بنزین داخلی مملکت زدند و بعد تمام آلودگی هوا از زمان شکست مسلمین در جنگ احد تا به حالا رو انداختند گردن همین بنزین به بهانه چند دلار بیشتر درآمد، در این جلسه بدون این که کسی متعرض این بزرگواران بشود بنشینند و بخواهند با فساد مبارزه کنند....از این جالب تر این که وزیر قصه ما که دست با تدبیرش تا مرفق در پرونده استات اویل و کرسنت و ... در زمان وزارت قبلی شان گیر کرده بر اریکه سخن بنشیند اسب تئوری مراد را براند که این طور با فساد باید مقابله کرد.... البته اگر از حق نگزریم فقط یک دزد است که میتواند امن ترین سیستم امنیتی دنیا را طراحی کند چون می داند که همه راه های نفوذی که خودم و دوستان نفوذ می کنیم چیست و بعد هم می گوید که این جا ها را ببندیم خوب است البته امیدوارم که همه دانش خود را به این سیستم منتقل کنند و خدای نکرده هیچ موردی از فوت کوزه گری برای خود نگه ندارند

 

3- مبارزه با فساد در واقع مبارزه با کسانی است که آبرو و کارآمدی نظام را به بهای منافع خرد و کلان خود نشانه رفته اند و در این میان آنچه که در این بازی خط می خورد و حذف می شود اعتبار نظام و اعتماد مردم به این سیستم است که در دراز مدت بر مقبولیت مردمی نظام اثرات سوئی خواهد گذاشت. اما آنچه که طیف مردم را در این میان امیدوارتر می کند مبارزه ریشه ای با این مفاسد و همچنین مبارزه با مفاسدی است که از ناحیه کسانی است که خود در مناسب نظام هستند و یا از نزدیکانشان صادر می شود. چطور می شود این اعتماد را حفظ نمود وقتی که یکی از فرزندان یکی از بزرگواران نظام به انواع اتهامات مفاسد اقتصادی و امنیتی دچار است و با یک وثیقه ده میلیارد تومانی در این مملکت راست راست راه می رود و تازه بعد از این همه سال که منتظر محاکمه ایشان بوده ایم باید جلسات فرسایشی دادگاه ایشان در پشت پرده را به مدت طولانی شاهدش باشیم و بمانیم تا ببینیم که سرانجام کار چه می شود و از طرف دیگر خواهر همین بزرگوار هر کاری که دلش می خواهد در این مملکت می کند و هر جایی هم که دلش می خواهد ساندویچ می خورد و عموی بزرگوارش در مصاحبه ای در مجله پنجره می فرماید که تنها جرم ایشان این است که کفش پاشنه بلند قرمز می پوشد و دوچرخه سوار می شود و بعد در ادامه برای عادی سازی این رفتار توجیه می آورند که خوب خیلی از حزب اللهی هم زنانشان را پشت موتور سوار می کنند و به نماز جمعه می برند پس چرا کسی متعرض آنان نمی شود و این قصه سر دراز دارد و در استان ما هم که باید گفت العاقل یکفی بالاشاره

 

وقتی که همه این ها را من و امثال من و سایر آحاد ملت می بینیم و می شنویم و در کنار هم می گذاریم به همان حرف آقا می رسیم که " مبارزه با فساد سمینار نمی خواهد بلکه عزم جدی می خواهد" البته قصد تصمیم گیری عجولانه نداریم اما باید نشست و دید که آخر الامر این کار چه می شود البته در این قضیه تا اینجای کار حداقل بنده چیزی نمی بینم جز پارادوکس مبارزه با فساد 

 

ر.س.آ
۱۷ آذر ۹۳ ، ۲۳:۲۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر


همیشه ما جهان سومی ها را عادت داده اند که به جای دریافت مفاهیم تنها به حمل آنها بپردازیم، یعنی از کودکی عادت کرده ایم بدون این که بفهمیم چه می خوانیم و درس می گیریم فقط الفاظ را برداشته و جهت استفاده در مجالس و محافل لقلقه زبانمان کنیم و بر اسب سخن استوار گشته و تا آنجا که راه دارد بتازیم و این می شود که شعار هامان می شود عالی ولی مصادیق بیرونی را نمی توانیم برای آنها پیدا کنیم.
یکی از هزاران واژه ای که این بلا برایش پیش آمده است " سکولاریسم " است.
از ابتدا به ما این طور گفته اند که سکولاریسم یعنی جدایی دین از سیاست و ما هم همین طور خواندیم و حفظ کردیم و سخن راندیم و تحلیل کردیم و .....
اما آیا اندکی در این مفهوم اندیشه کردیم؟
مفهوم سکولاریسم یعنی این که دین و آن چه که دین می گوید را از عرصه سیاست که همان ظهور و بروز در اجتماع است بازداریم و آن را در نزد خود و تنها در خانه هایمان نگه داریم خواه این امر در تصمیم سازی باشد خواه در تصمیم گیری و اجرا باشد و خواه در نظارت و ارزیابی
حال بگذارید با هم یک آزمایش فرضی را شروع کنیم
این بار شما برای مردمی که فقط الفاظ را حمل می کنند کسانی را به عنوان متصدی امور قرار دهید که دین دار هستند و در حوزه شخصی و عقیدتی خود دین باور و دین مدارند ولی در حوزه روابط اجتماعی که وارد می شوند به ناگاه به طور سهوی یا عمدی دین از برخی از حوزه های تصمیم گیری و یا اجرایی شان نادیده گرفته می شود.....!
نتیجه تعریف اول ما با آزمایشی که در بالا به آن اشاره کردیم از نظر نتیجه چه تفاوتی دارد؟
در حالت اول تکلیف مردم روشن است و نسبت به دین زاویه خاصی در آنها پیدا نمی شود چون که می بینند فرض آزمایش بر این بوده است که دین از تمام معادلات مربوط به عرصه اجتماعی حذف شود......!
اما در حالت دوم مردم که ناظران آزمایش ما هستند به تناقض می رسند و نتیجه گیری می نمایند که یا دین این رفتار را تجویز می کند(حالت اول) و یا این که متصدیان طبق پیش فرض آزمایش عمل نمی کنند(حالت دوم) ولی چون تعداد آزمایش هایی که در سطح جامعه در حال انجام است به تعداد مناصبی است که متصدی دارد بنا براین روز به روز ناظران بیشتری از حالت دوم هجرت کرده و به حالت اول معتقد می گردند......!
البته خدای ناکرده قصد این را ندارم که به اشخاص بتازم و بگویم چون فلانی و فلانی ها سر کار هستند اوضاع این جوری است چون معتقد به اصل وجود خطا در تمام آزمایش های بشری چه در آزمایشگر و چه در آزمایش شونده هستم اما می خواهم برای این معضل راه حلی ارائه بدهم و آن ارائه یک تعریف جدید از اوضاع و احوال رابطه بین دیانت و سیاست ماست که در اعتقادات ما یکی هستند یعنی :
سکولاریسم به معنای جدایی دین داران و دین مداران از سیاست نیست بلکه به معنای رخت بر بستن رفتار و منش دین مدارانه از تعاملات اجتماعی ماست در تمام حوزه های تصمیم سازی و تصمیم گیری و اجرا و نظارت
پس رفقای عزیز و سروران و اساتید گرامی و عزیز تر از جانم
چشم ها را باید شست ؛ جور دیگر باید دید


ر.س.آ
۰۸ آذر ۹۳ ، ۲۲:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر



در جامعه امروز ظهور و بروز فعالیت های افراد آن چنان پیچیده شده است که شناخت رفتار بر اساس اهدافی که افراد در نظر دارند یا به قول خودمان نیت خوانی بسیار پیچیده و مشکل شده است و ما در برزخی از رفتار هایی که ظاهری آراسته و باطنی مجهول دارند گیر کرده ایم و هر کسی که این معادله پیچیده را حل می کند به جوابی نو و بدیع البته بر اساس ریاضیاتی که خود خالق آن هاست می رسد که مزید بر علل فوق می شود و چنان که افتد و دانی می شود سرگیجه اندر سرگیجه..........
اما نکته ای که برای من مبهم و گنگ مانده است این امر است که در دنیای امروز با این پیجیدگی های رفتاری ما چقدر ساده از اصولمان داریم دست که می شوییم هیچ بهتر است بگوییم که غسل مفارقت می کنیم و برای همیشه در دنیای مجهولات پیچیده ای که مولود نامبارک همین غفلت هاست گرفتار می آییم
یکی از همین نمونه کارهای ساده ای که بزرگان و شیوخ ما درد مندانه آن را ترک گفته اند مردم داری غیر کاسب کارانه است که متأسفانه انگار دیگر جایگاهی فی مابین حضرات ما ندارد. البته یکی از دلایل این غفلت لذایذ شیرینی است که گاه در معادلات بزرگان-بزرگان به طرفین معادله داده می شود تا خدای نکرده فیل کسی یاد هندوستان نکند و زمین بازی را ترک نکند و در این هیاهو آن قدر بماند تا بمیرد....!
متأسفانه وقتی در شرایط فوق قرار می گیریم و نگاه ابزاری به جامعه پیدا می کنیم خواه نا خواه این فرهنگ را در تمام جامعه اشاعه می دهیم و هر زمان که از روی نیاز به مردم خود با نگاه کاسب مدارانه رجوع می کنیم دیگر دیواری که بخواهیم به آن تکیه زنیم را نمی بینیم و شاید علت شکست قیام کربلا در کوفه هم همین بازی هایی بود که طبقه شیوخ با هم داشتند و در آخر نرد آبرو و ایمانشان را باختند و شد همان که نباید می شد و عده ای را تواب کرد و عده ای را مختار.........!
رجعت به مردم که منبع اصلی قدرت در هر جامعه ای هستند آن هم از سوی گروه و دسته حزب اللهی ها کاری است که انگار سال ها فراموشش کرده ایم.......
هیچ کس مردم را از ما نگرفته است بلکه این ما هستیم که خود را از نعمت بودن در کنار آن ها محروم کرده ایم.نمی دانم چرا این طور شد اما هر چه که بود این امر به نفع ما نبوده است و این را می دانم که هنوز پی به اشتباهاتمان نبرده ایم و هم چنان گدایی پیمان و عهدی که نطفه اش نبسته شده مرده است را می کنیم........!
 

 


ر.س.آ
۰۵ آذر ۹۳ ، ۰۰:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸ نظر